آرش شریفزاده کارگردان، طراح صحنه و نمایش و فعال عرصه تئاتر کودک و نوجوان و عروسکی است که این روزها نمایش «گروفالو» را روی صحنه میبرد.
به گزارش هفتگرد و به نقل از ایران تئاتر، او درباره شرایط این روزهای تئاتر کودک و بایدها و نبایدهای کارگردانی تئاتر کودک صحبت کرده است.
نمایش «گروفالو» چگونه متولد شد؟
شروع پروسه طراحی و تولید نمایش «گروفالو» به سال 1392 برمیگردد که مشغول طراحی فراخوانی مربوط به جشنواره تئاتر شهر بودم و در حین طراحی توجهم به شرایط شرکت در جشنواره جلب شد. تا آن زمان حیطه فعالیتم در طراحی صحنه، لباس، مشاوره، بازیگری و عروسکگردانی بود و در زمینه کارگردانی کمتر شرکت داشتم چون اعتقاد داشتم کارگردان باید در زمینههای گریم، ماسک، صحنه، لباس، بازی، تجزیهوتحلیل و شناخت کودکان اطلاعات و تجربیات کافی داشته باشد تا بتواند باعث هدایت بهتر بازیگر و استفاده درست از موقعیتهایی که در نمایش وجود دارد بشود و نخواهد صرفاً به دلیل اینکه ایدهای زیباست، آن را به صحنه ببرد. پس از اطلاع از شرایط شرکت در جشنواره طرح مدنظرم را با بهرام جلالیپور که از دوستان قدیمی هستیم مطرح کردم و ایشان هم پیشنهاد قصه گروفالو را دادند. گروفالو از قصههای قدیمی چینی است که نویسندهای به نام جولیا دونالدسون قصه را بهروز کرده و با استقبال خوبی نیز مواجه شده است. پسازآن طرح را مکتوب کردند و من هم پیشتولید نمایش را آغاز کردم و همزمان پیش میرفتیم. سختیها و نگرانیهای کارگردانی اول با حضور مجتبی معاف، سعید ابک، امین حسینی، تارا حیدری، فاطمه خدابندهلو و فرزاد سلیمانی که همراهم بودند، از بین رفت. ریحانه مطهری طراح لباس و فرید نوایی آهنگساز و معصومه آرواز هم دستیار کارگردان این اثر شدند. این تیم خوب و کاربلد کمک کردند تا ایدههایم را به شکل خوبی روی صحنه ببرم. نمایش در جشنواره تئاتر شهر جوایز اصلی را کسب کرد و پسازآن به جشنواره عسلویه دعوت شدیم که آنجا هم اتفاقات خوبی برای نمایش رقم خورد و جوایز زیادی کسب کرد. سپس برای اجرای عموم در تالار هنر روی صحنه رفت که با استقبال کودکان و نوجوانان مواجه شد. پس از آن هم در جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان شرکت کردیم که آنجا هم جوایز اصلی را کسب کرد و بعد از جشنواره همدان از دفتر ارتباطات اسلامی با من تماس گرفته و اعلام شد دفتر ارتباطات اسلامی قصد دارد برای اولین بار نمایش کودکی را برای جشنواره تئاتر کودک تونس اعزام کند. بهاینترتیب «گروفالو» راهی جشنواره بینالمللی تونس شد. در کشور تونس به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسوی صحبت میکنند. به دلیل دیدن تجربه موفق نمایشی از بلغارستان به نام «مرغابی زرد» در جشنواره بینالمللی یونیما چند سال قبل از آن و صحبت کردن بازیگران به زبان فارسی و استقبال و ارتباط با مخاطب تصمیم گرفتم با حضور بازیگران جدید که جایگزین همکارانی که سفر برایشان مقدور نبود، شده بودند، این کار را انجام دهیم. ازآنجاییکه مهدی فرشیدی سپهر بازیگر و شاعر نمایش به زبان انگلیسی و بهاره میرزاپور به زبانهای فرانسوی و عربی مسلط بودند توانستیم بخشهایی از نمایش را به زبانهای مورد استفاده در تونس ترجمه و اجرا کنیم. تأثیر مثبت این اتفاق بهقدری زیاد بود که دبیر جشنواره در پایان یادآور شد که نمایش ما از لحاظ ارتباط با مخاطبان بسیار موفق عمل کرده و تنها نمایشی بود که کودکان تونسی به دلیل فهمیدن دیالوگها بسیار با آن ارتباط برقرار کردهاند. در این جشنواره هم «گروفالو» جزو آثار منتخب و صاحب جوایزی شد و در کل صاحب 18 جایزه از جشنوارههای ملی و بینالمللی شد.
کودکان از قشرهای مختلف با «گروفالو» ارتباط برقرار میکنند چراکه مخاطبان ما چه در ایران و چه در خارج از ایران، چه در حاشیه روستاها و چه زمانی که در یک مسجد آن را اجرا کردیم با آن ارتباط برقرار کردند. «گروفالو» در تریلی تئاتر سیار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سفرهای مختلفی داشته است. این نمایش را با شیوههای مختلف و تعداد مختلف بازیگر و به دورافتادهترین نقاط که تنها امکان پخش موسیقی ما میکروفونی بود که باید نزدیک گوشی نگه میداشتیم تا صدا پخش شود هم بردهایم و همچنان با بازخوردهای خوبی مواجه شدهایم.
با توجه به اینکه نمایشنامه گروفالو اقتباسی از داستانی به همین نام است به نظر شما منابع داستانی چقدر پتانسیل تبدیل شدن به تئاتر را دارا هستند و آیا ویژگیهای خاصی باید داشته باشند؟
درواقع میتوان گفت من استفاده خیلی خوبی از اقتباس بردهام. اقتباس و روشهای آن مسلماً در حیطه تخصص بهرام جلالیپور نویسنده نمایش «گروفالو» است اما به نظرم کتابهای خوبی وجود دارد که موردتوجه بچههاست چه به لحاظ داستانی، چه آموزشی و… که باعث میشود پتانسیلهایی را که باعث جذب کودکان شده است، بشناسید. شما بهعنوان یک کارگردان باید دلایل این جذب شدن را کشف کنید و گسترش دهید چراکه کتاب در اصل موضوع را به شما میدهد. موضوعی که کودکان با آن ارتباط برقرار کردهاند و امتحان خود را پس داده است. کارگردان با آگاهی و احاطه خود به موضوع، حرکات، میزانسنها، لباس، گریم، نور، کنتراست رنگها، ترکیببندی… این اثر را برای مخاطب تجسم میبخشد.
استفاده از منابع داستانی برای تبدیل به نمایش شدن بسیار قابلقبول است و کارگردان موضوعات را بر اساس ذهنیت و پرداخت خود به روی صحنه میآورد. البته اقتباسهای ناموفق هم وجود دارند که این ضعف در بخشهای مختلفی مثل نویسندگی، تحلیل و کارگردانی باعث شده است که پرداخت درستی از قصه موفق اتفاق نیفتد. اقتباس حتی میتواند از فیلم، سریال یا انیمیشن صورت بگیرد و باید به همان اندازه جذاب باشد تا مخاطب را راضی کند.
نمایش گروفالو در طول سالهای گذشته بهدفعات در تهران و شهرهای ایران به روی صحنه رفته است و همچنان از پرمخاطبترین نمایشهای کودک و نوجوان است. رمز این موفقیت چیست؟
مهمترین دلیل موفقیت گروفالو را موضوع آن میدانم. به نظرم فانتزی در تئاتر کودک و نوجوان حرف اول را میزند. اینکه ما موضوعاتی در رابطه با اجتماع و جامعه و مشکلات آن را که واقعی است، به نمایش درمیآوریم درست است اما بهطورکلی تخیل بچهها بسیار گسترده و قوی است و بهتر است از این تخیل، خوب استفاده شود و به فانتزی ذهن کودکان تلنگر بزنیم. از زمانهای قدیم مسائل سحرآمیز و جادویی برای همه جذاب بوده است. مثلاً در «ترانسفورماتور» ماشینی که در حال حرکت است تبدیل به آدم میشود. چیزی که قبل از آن تصور نمیکردیم و برای همین این انیمیشن در دنیا سروصدا کرد یا انیمیشن «ماشینها» که ماشینهایی که حرف میزنند یا «داستان اسباببازیها» که اسباببازیهای بیجان در اصل جاندار هستند و حرکت میکنند و همه این موارد برای کودکان جذاب هستند. نمایش «گروفالو» از این منابع فانتزی و تعلیق استفاده زیادی کرده است. بهرام جلالیپور نویسنده اثر با تلفیق گروفالو با یکی از داستانهای کهن ما «حسنکچل» که فرد تنبلی است که بهزور باید از خانه بیرون کرد تا وادار به حرکت و کار شود و شخصیت روح پدربزرگ را اضافه کرد که تأثیر فوقالعادهای داشت. البته هنگامیکه در تالار هنر مشغول اجرای گروفالو بودیم دو نفر از همکاران آلمانی بعد از دیدن نمایش گفتند که مخالف حضور پدربزرگ هستند و با توجه به اصل قصه چه در کتاب و چه در انیمیشن که موش خودش از تخیلش استفاده میکند و گلیم خودش را از آب بیرون میکشد حضور پدربزرگ را زائد میدانستند. من در پاسخ به آنها گفتم مثلاً در فرهنگ شما از 18 سالگی دیگر فرزندان مستقل میشوند که بهخودیخود نه خوب است و نه بد اما ممکن است پیامدهای بدی داشته باشد. مردم شرق کمتر چنین تصوری دارند و فرزندانشان را رها نمیکنند. آنها کسی را همیشه بهعنوان مرید دارند که احترامی دارد و کمک میکند تا کارهایشان بهتر پیش رود. کسی بهجز خدا که همیشه حواسش به آنها هست. در باور مردم شرق و ایرانیها جایگاه پدربزرگ و مادربزرگ همیشه قابلاحترام است ولو اینکه قدیمی فکر کنند و چیزی که به ما میگویند در زمان خودشان شکلی داشته است. آنها همیشه بهعنوان یاریگرانی که روی کمک آنها حساب میشود حضوری پررنگ دارند. البته در غرب هم این باور هست اما کمرنگتر و در خانوادههایی که این احترام و کمک متقابل وجود دارد شاهد بنیانهای سالمتر و محکمتری هستیم. این اتفاق در نمایش گروفالو به این شکل گنجاندهشده که روح پدربزرگ علاوه بر اینکه جنبه فانتزی دارد و یک روح است، توانایی انجام خیلی از کارهایی را دارد که یک فرد عادی قادر به انجام آن نیست و باعث جذابیت بیشتر نمایش شد. من از موقعیت این روح استفاده کردم که تا هم باعث طنز بشود و هم احساسات کودکان را برانگیخته کند. چیزی که در همه نمایشهایم انجام دادهام. کودک همانطور که خندیده و خوشحال میشود، بغض کرده و گریه کرده است. مخاطبم پریده هوا جیغ کشیده، ترسیده، شادی کرده و با تمام حواس و احساسش در نمایش همراه شده است. درنهایت با توجه به بازخورد تماشاچیان میتوانم بگویم موفقیت گروفالو یکی به دلیل متن خوب آن، نوع کارگردانی، نوع بازیها و اتفاقات خاصی است که در روند نمایش مخاطب کودک و بزرگسال را غافلگیر میکند.
به نظر شما مسئولیت کارگردانانی که در تئاتر کودک و نوجوان فعالیت میکنند چیست و بهروز بودن در این ژانر را چگونه تعریف میکنید؟
در ارتباط با کارگردانهایمان معضلی که در نمایش کودک وجود دارد _ بحث من کمبود امکانات و بودجه و سالن تمرین و … نیست_ چهبسا همه در این شرایط به سر میبریم و مشکلات برای همه ما قابللمس است اما همه این کمبودها نمیتواند توجیهی باشد برای ساخت و ارائه آثار ضعیف.
من به دلیل تحصیل در رشته گرافیک و سروکار داشتن با رنگ و طراحی پوستر اکثر آثارم و دیدن آثار نقاشی و تجسمی بهطور مداوم و همینطور انیمیشن و … که برای کار تئاتر کودک بسیار مفید هستند کاملاً به این نتیجه رسیدهام که یک کارگردان باید رنگ را بشناسد، فرم را، موتیف را و … و اگر نشناسد به اثر لطمه وارد میشود. بله میشود که از تخصص طراح صحنه در این بخش بهره برد اما تا کارگردان نداند که چه میخواهد حاصل مطلوب انجام نمیشود.
کارگردانی عرضه نمایشی فقط با موسیقی و دست و هورا نیست بلکه نمایش دادن به معنای واقعی است. من اعتقاد دارم کارگردانی کاری است که انسان را به وجد میآورد. ناخودآگاه به دلیل قسمتی از شرایط کارگردانی که دائم مرکز توجه عوامل و فرمانبر بودن است عدهای فقط مغلوب این بعد میشوند و فراموش میکنند وظیفه اصلی کارگردان چیست. این تله بهخصوص برای تازهکاران به این شکل نمود پیدا میکند که من کارگردانم و میخواهم چنین شود یا چنان شود. درصورتیکه چرایی و چگونگی میزانسن، بازی گرفتن از بازیگر و … بهراحتی فراموش میشود. در اصل نوع تفکر کارگردانان بر تولید اثر خواه نتیجه خواه بازی بازیگران و سایر بخشها تأثیرگذار است؛ و این مقوله در ارتباط با تئاتر کودک خیلی سختتر میشود و کارگردان باید اشراف بیشتری بر همه موارد داشته باشد چراکه کار کودک نیاز به دکور خوب، رنگ، گریم و… دارد و نباید به دست زدن کودک در سالن بسنده کند که نمایشش خوب است چون کودک در سالن عروسی هم دست میزند و در جشن تولد خیلی بیشتر هم دست میزند. پس باید فرقی بین نمایش و جشن تولد باشد به همین دلیل من بهعنوان کارگردان با همه حواس بچهها کار دارم. من نمایشی را روی صحنه نمیبرم که بچهها فقط بخندند، با ریتم موسیقی بالا و پایین بپرند؛ خیر. من جایی به سکوت بچهها نیاز دارم. جایی میایستم که بچهها ساکت شوند و نگاه کنند. جایی باید بچهها را جوری به وجد بیاورم که از روی صندلی بلند شوند و نگاه کنند. کاری باید انجام دهم کودک سؤال کند یا مشارکت کند یا احساس ترس کند، نگران شود. بعضاً با خانوادههایی مواجه میشوم که میپرسند نمایش شما موزیکال است؟ میپرسم یعنی دست زدن و رقصیدن؟ پاسخ میدهند بله میخواهیم دست بزند و برقصد. من هم جواب میدهم خب تولد و عروسی ببرید کودکتان را اما نمایش کاری میکند که بچه خودش برقصد و به وجد آید.
فیلمی از یکی از مخاطبان نمایش گروفالو دارم که کودک علیرغم اینکه از مادر و پدر خود جدا نشسته اما چنان با قهرمان داستان همذاتپنداری میکند که لحظات شادی پدربزرگ و موشی با آنها همراهی میکند و شاد میشود یا علیرغم ترسی که ابتدا از غول دارد اما بعد با او آشنا میشود و دست غول را میگیرد و این برای کودک موفقیت محسوب میشود.
متأسفانه عدهای از کارگردانان هنوز با الگوی دهه 60 پیش میروند مثلاً از گروه فرم برای پیشبرد روند داستان استفاده میکنند اما متأسفانه هنوز حرکات ابتدایی همان سالها را تکرار میکنند و نوآوری و روش جدیدی مشاهده نمیشود.
تئاتر روز دنیا را باید دید و تجزیهوتحلیل کرد نه اینکه عین اثر را کپی کنند چون حتی آن نسخه کپی هم ضعیف است.
اطلاعات کارگردانان تئاتر کودک و نوجوان ما باید بیشتر شود. باید تئاتر، فیلمهای روز، انیمیشن ببینند، مطالعه کنند. برای استفاده از هر عنصر دلیلی قانعکننده داشته باشند نه اینکه فقط برای رنگ و لعاب باشد. از متخصصان بهره ببرند. من در طراحی صحنه دکور گریم و … تجربیات خوبی داشتهام اما از حضور متخصصان بهره میبرم که با مطرح کردن ایدههایم با آنها و تجزیهوتحلیل به نتیجه بهتری برسیم. کارگردانان بهجای کلیات به جزئیات توجه کنند. به جزئیات بازی بازیگران، به جزئیات موسیقی و همه بخشها توجه کنند. به سکوتهای بازیگران و موسیقی، به گوشههای صحنه و میزانسن، به دلیل انتخاب و طراحی رنگ و لباس به زیباییشناسی همه توجه کنیم و از شعار کار کودک باید شاد باشد بپرهیزیم و دلیل استفاده هر عنصر و اندازه آن را بدانیم.
باید به زمانبندی 50 دقیقهای نمایشی که برای مخاطب کودک تولید میشود فکر کرد. ابتدا، معرفی، پرورش موضوع، تعلیق، میانه، کشمکش، پایان و همه مواردی که آن نمایش نیاز دارد باید در این زمان تقسیمبندی شود. از اصلاح و روتوش نمایش حتی در حین اجرا نترسیم و اگر نیاز آن مشهود بود انجام دهیم.