۲۵ سال پیش در چنین روزی، محمدعلی جمالزاده، درگذشت. ادیب سرشناسی که هیچگاه به اندازه خدماتی که به تاریخ ادبیات کشور داشت، مورد تقدیر و سپاس واقع نشد. نویسنده، مترجم و تئوریسین حوزه ادبیات مدرن کشور که نقش درخشانی در تبیین اندیشههای نو و ریلگذاری مسیری جدید در روایتگری داشت.
هفتگرد – ادبیات ایران، پس از صدها سال که دارای نثری آهنگین و قدیمی بود، در سال ۱۳۰۰ و با یکی بود، یکی نبود جمالزاده، وارد پهنه جدیدی از روایتگری شد. در این مختصات منثور، واژگان ثقیل، جای خود را به افعال و کلمات روزمره میدادند و آهنگ جملات نیز در شیرینی سلیس بودن روایت، گم میشدند.
جمالزاده، مبدع نوعی محاوره ادبی بود که هیچگاه از ثغور ترسیمشده ادبی بیرون نزد. به طرز شگرفی میان ادبیات محاوره کوچه و بازار و آنچه به عنوان نثر بر روی کاغذ میآورد، حائل قرار میداد تا شانیت ادبیات و تقدس آن حفظ شود.
همین ابتکار او سبب دیده شدن داستانهایش شد. داستانهایی که به دلیل وفاداری به جنس رئالیستی روایت، گوشهای از روزمرگیهای مردمان ایران دوره قاجار و پهلوی را با بیانی گرم، به تصویر میکشید. سبک او خیلی زود مورد قبول جریان ادبی روز قرار گرفت و طرفداران بسیاری را به خود دید. افرادی که قریحه ادبی داشتند اما بهواسطه ثقیل بودن نثر کهنه و البته ناکارآمدی آن در دوران معاصر، ترجیح میدادند فعالیتی در این حوزه نداشته باشند، ناگاه به این سبک نگارش روی آوردند.
از میان این افراد، استعدادهای درخشانی ظهور کردند که هدایت و بزرگ علوی، پرچمداران آن بودند. این سه تفنگدار در عرض ۱۳ سال، شهرت داستاننویسی و سبک نوشتاری ادبیات جدید را عالمگیر کردند و عملا، تاریخ داستان نویسی در کشور را به دو قسمت پیش از سال ۱۳۰۰ و بعد از آن تقسیم کردند.
در این بین، جمالزاده که نقش رهبری این جریان را داشت، پررنگتر ظاهر شد و توانست زوایای سبک جدید خود را در قالب کتابها و داستانهای کوتاه و بلند بسیاری که در رسانههای مکتوب آن زمان به چاپ میرسانید، به دوستداران این حوزه بشناساند. همچنین جمالزاده در مقایسه با هدایت و علوی، تنها نویسندهای بود که تا پایان عمر، به چارچوبههای سبک خود وفادار ماند و برخلاف دو نابغه دیگر، آن را وارد حوزههای دیگر ادبی که نشان از فردنگری و شخصیسازی داشت، نکرد.
البته که جمالزاده در تمامی این سالها، از نیش و کنایه بدخواهان در امان نماند. انتقاد بزرگی که در سالهای آغازین فعالیت حرفهای جمالزاده به او میشد این بود که وی استقلال ادبی و شرقی را از نثر فارسی گرفته و تا توانسته آن را به سبکهای رایج غربی نزدیک کرده است. انتقادهایی که جمالزاده را بر آن میکرد تا در مقدمه بسیاری از کتابهای نخستش، از ادبیات مدرن نام ببرد که لازمه این نوع ادبیات، واگویه فرهنگ عامه و انعکاس حقایق روز جامعه کشور است.
همچنین برخی از چهرههای ادبی ایران عصر جدید نظیر جلال آلاحمد، مرتضی کیوان و رضا براهنی، همواره این ایراد را به سبک جمالزاده وارد میدانستند که وی سالیان سال، خارج از ایران زندگی کرده و نمیتواند برخلاف ادعای رئالیستی بودن نثرش، تصویر درستی از جامعه ایرانی و آدمهای تجددخواه دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی به مخاطبش ارائه دهد.
با این حال اما، داستانهای جمالزاده با تحسین مخاطبان بسیاری مواجه شد و حتی وی را برای ۲ بار بهعنوان نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات در نیمه دوم دهه ۶۰ میلادی مطرح کرد. جمالزاده که در تاریخ ادبیات کشور، همچنان جزو ۴ ایرانی است که نامزد دریافت این جایزه شده، هیچگاه معتقد نبود که به دلیل رقابت حرفهای، از دریافت این جایزه ناکام مانده است بلکه دخالتهای سیاسی و نبود پشتوانه مطمئن از سوی حکومت پهلوی را دلیلی بر ناکامی خود در این رقابتها عنوان میکرد.
جمالزاده البته نقش بیبدیلی نیز در رونق صنعت ترجمه در کشور داشت. وی که همواره به ادبیات مدرن اعتقاد داشت، بر این باور بود که در روزگار جدید، باید کتابها و رمانهای مشهور جهانی، به آسانی در دسترس مخاطب ایرانی قرار بگیرد به همین دلیل، وی که سالیان درازی از جوانی خود را در فرانسه و سوئیس گذرانده بود، از همان ابتدای ورودش به اروپا، آستین بالا زد و بیش از ۱۵ کتاب مشهور را به زبان فارسی ترجمه کرد. روندی که بعدها سبب شتاب افزون این صنعت و آشنایی بیشتر مردم با ادبیات غرب شد.
جمالزاده موفق شد لااقل برای نیم قرن، این نقشآفرینی را در سپهر ادبی کشور داشته باشد. او آنقدر در این مسیر ممارست به خرج داد که مسیر داستان نویسی مدرن ایرانی را با کثرت معناداری از استعدادهای جدید مواجه کرد. جریانسازی بدیعی که نیما در عرصه شعر نو ایجاد کرده بود، در داستان، توسط جمالزاده شکل گرفت تا حیات جدیدی از روایتگری در تاریخچه ادبی کشور رقم بخورد.
حیات جدیدی که نثر فارسی را از چارچوبهای قراردادی رایج، خارج ساخت و وصف حال آن سالیان که تنها نمونههای رئالیتسی ادبی کشور بود را با تصور ابتکاری مواجه و آن را با جهان واقع تلفیق کرد تا به ادبیاتی برسد که از آن با عنوان داستاننویسی نوین و مدرن ایران یاد میشود.
و امروز ۲۵ سال از درگذشت استعدادی میگذرد که با نثر شیوای خود، هزاران نفر را شیفته ادبیات و داستان کرد. مردی که اگرچه پدر داستاننویسی کوتاه نام نهادندش اما ظرفیت شناختی او، بسیار فراتر از آن است که در قالب این عنوان کوتاه بتواند ادای دینی به او، هنرش و تاثیرگذاری فاخری که در ادبیات معاصر کشور داشت، باشد.