هفت گرد-محمد کاسبی در ۲۹ خرداد ۱۳۲۹ در تهران متولد شد. کودکی و نوجوانیاش را در جنوب شهر گذراند؛ جایی که فضای مذهبی و مردمی آن بعدتر در شخصیت هنریاش ریشه دواند. از همان سالهای دبیرستان علاقهاش به بازیگری آشکار شد و فعالیتش را از تئاترهای آماتور آغاز کرد.
در سالهای پس از انقلاب، با پیوستن به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی رسماً وارد جریان حرفهای هنر شد؛ جایی که نسل تازهای از بازیگران مؤمن، مسئول و اجتماعی پرورش مییافتند.
کاسبی از همان آغاز، بازیگری را نه بهعنوان وسیلهای برای شهرت، بلکه بهمثابهی نوعی خدمت فرهنگی میفهمید. او میگفت:
«هنر یعنی انسان را به یاد وجدانش بیندازی،اگر این نباشد،بازیگری فقط تظاهر است.»
آنچه در همهی آثار سینمایی محمد کاسبی مشهود است، صداقت و باور درونی او نسبت به نقش است.
چهرهٔ خندان محمد کاسبی؛ طنزی از جنس نجابت
اگرچه محمد کاسبی بیشتر بهخاطر نقشهای آرام و جدیاش شناخته میشود، اما در دل تاریخ تلویزیون و سینمای ایران، یکی از چهرههای قابلاعتماد ژانر کمدی اخلاقی بود؛ نویسندگان و کارگردانان بارها به او پناه بردند تا نقش پدر مهربان یا همسایهٔ صادق را با چاشنی طنز واقعی جان ببخشد ـ نه طنزِ تصنعی و شلوغ.
۱. زیر آسمان شهر (سروش صحت و مهران غفوریان، ۱۳۸۰–۱۳۸۳)
کاسبی در نقش «پدر خانوادهٔ فامیلیدوست، کمی بدبین و همیشه نگران» بازی میکرد؛ شخصیتی که در تضاد با شلوغی و بینظمی بقیهٔ آدمها تبدیل به قطب آرامش سریال بود.
او طنز را از دل رفتارهای طبیعی بیرون میکشید، نه از شوخی فیزیکی؛ نگاهش، مکثهایش و جملههای کوتاهش باعث میشد هر سکانس بوی زندگی بدهد.
در فضایی که بیشتر بازیگران به سمت اغراق میرفتند، کاسبی طنز را «نجیب» نگه داشت.
۲. سهدنگ سهدنگ (شاهد احمدلو، ۱۳۸۹)
در این سریال، محمد کاسبی نقش مردی را بازی میکرد که با نسل جدید دچار تضاد رفتاری شده، اما همزمان شوخطبعی و حوصلهٔ گفتوگو را دارد.
شخصیتش یادآور پدرانی بود که هم سختگیرند، هم دلرحم.
او در کنار زندهیاد سیروس گرجستانی و مهران غفوریان، فضایی از طنز اجتماعی ساخت که بدون توهین و اغراق، نقد ملایمی از زندگی شهری داشت.
۳. همسایهها (مسعود فروتن، ۱۳۷۵)
از نخستین سریالهایی بود که محمد کاسبی در آن حضوری پررنگ یافت. در نقش «حاجآقا کریمی»، ترکیب باورهای سنتی با مهربانی روزمره را تصویر کرد.
طنز او در این مجموعه بسیار ظریف بود: موقعیتی که از اختلاف نسلها یا سوءتفاهمهای همسایهها پدید میآمد. نقشآفرینیاش در این سریال نشان داد میتوان بدون شوخیهای سطحی، لبخند بر لب مخاطب آورد.
۴. دردسر بزرگ (مهدی مظلومی، ۱۳۸۵)
در این سریال طنز ماجرایی، کاسبی در نقش پدری گرفتار در ماجراهای غیرمنتظره بازی کرد.
با وجود ریتم تند روایت و لحظات کمیک، هیچوقت از چارچوب بازی طبیعی خارج نشد. در واقع طنز او حاصل «درست بودن» موقعیت بود، نه تأکید بر شوخی.
۵. فیلم «اخراجیها» (مسعود دهنمکی، ۱۳۸۵)
در فضای پرهیاهوی فیلم، حضور او به کار رنگ انسانی داد.
در میان فریاد، شوخی و درگیریهای شخصیتها، بازی متین کاسبی مثل نفسِ آرامی بود که تماشاگر را به زمین مینشاند. لبخند و طمأنینهاش باعث میشد شوخیها از مسیر اخلاق خارج نشوند.
چهرهی خندان محمد کاسبی تا سالها در حافظهٔ تلویزیون ایران باقی خواهد ماند؛ او نمایندهٔ یک دوره از طنز بود که «ادب، خانواده و وجدان» هنوز بخش جداییناپذیرش بودند.
طنز او آینهای از زندگی واقعی بود ــ لبخندی هنوز زنده در دل مردم.
محمد کاسبی با سالها حضور در گذشتهی تصویری ما، تبدیل به چهرهای مردمی شد ــ از نسلی که هنر را زیست و بر سر باورش ماند. حالا که رفته، چیزی از جنس آشنایی و آرامش از ما کم شده است؛ چیزی شبیه لبخند بیادعای او وقتی در انتهای هر نقش میگفت: «همهچیز همین زندگی سادهست.»