نماد سایت پایگاه خبری هفت گرد

ریموند کارور، استاد ایجاز در داستان‌گویی

ریموند کِلِوی کاروِر جونیور (زاده ۲۵ مه، ۱۹۳۸ – درگذشته ۲ اوت، ۱۹۸۸) مصادف با 4 خردادماه، نویسنده داستان‌های کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و از کسانی است که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دهه ۱۹۸۰ شد.

به گزارش هفت‌گرد، ریموند کارور Raymond Carver ، استاد ایجازنویسی است و سبک جدیدی را در نوشتن داستان کوتاه ابداع کرد؛ ایجاز در نوشتن و استفاده کم از جملات طولانی، یکی از دل‌مشغولی‌های مهم او بود و در نهایت توانست با این روش، داستان‌هایی بنویسد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. شاید به دلیل همین کوتاه و موجزنویسی است که گاهی او را متاثر از آنتوان چخوف دانسته‌اند. گرچه هم کارور و هم چخوف هر دو در نوشتن داستان کوتاه، استاد زمانه خود بودند، اما سبک و اُبژه نوشتاری این دو نویسنده، و نگاه‌شان به جامعه و مسائل روز، فاصله بسیاری از هم دارد؛ مسائل اجتماعی، کارگری و افراد فرودست جامعه برای چخوف مهم بود، اما کارور بیشتر به احوالات درونی و حالات روحی توجه داشت و در داستان‌هایش معمولا به همین مسائل پرداخته است. البته درست است که این هر دو نویسنده، بسیار بی‌پرده به مسائل اجتماعی وفردی پرداخته‌اند. با این‌همه بسیاری بر این عقیده‌اند که کارور، هم با سبک خاص و هم با توجه ویژه‌اش به داستان کوتاه، موجب احیای این سبک از ادبیات شد.   

ما مجبور به بودن و شدن هستیم

ریموند کارور، خواننده را به سمت و سوی واقعیت‌های ساده، رک و صریح می‌کشاند. او را با جهان درونی افراد مواجه می‌کند، بی‌آنکه از توصیف و تشریح و حاشیه زیادی استفاده کند. به طورمستقیم وارد داستان خود می‌شود. شاید به  دلیل همین ورود مستقیم و بدون پرده به ماجرای داستان است که منتقدانش او را یک «واقع‌گرای کثیف» در ادبیات دانسته‌اند! اما خوب است بدانیم که همین واقع‌گرایی کثیف که کارور آن را ابداع کرد، بدل شد به یک جنبش خاص در دهه 70 و 80 میلادی در ادبیات و تاثیر خاص خود را بر شیوه تفکر و نوشتن بسیاری از نویسندگان، فیلمسازان و حتی نقاشان آن روزگار گذاشت.

واقع‌گرایی کثیف به این معناست که نویسنده، به جای خلق شخصیت‌های غیرواقعی و تخیلی، از فرودستان جامعه پیرامونی خود الهام گرفته و این شخصیت‌های واقعی و زندگی آشفته آن‌ها را وارد داستان‌های خود می‌کند. ریموند کارور نیزدر داستان‌هایش، بیشتر به مسائلی چون فقدان، آسیب‌های روانی ناشی از فقر و به طورکلی زندگی روزمره‌ انسان  معاصر پرداخته است.

اولین گام: فصل‌های سخت

کارور اولین داستان خود را در سال 1960 و با نام «فصل‌های سخت» منتشر کرد. این اثر به‌‎شدت نظر منتقدان را جلب کرد و هیاهویی پیرامون آن ایجاد شد. اما این انتقادها و هیاهوها، ریموند را از ادامه راه و نوشتن به این سبک بازنداشت و او سی سال آینده دوران نویسندگی خود را به نوشتن با همین سبک ایجاز و کم‌گویی ادامه داد.

بنابراین در داستان‌های کوتاه کارور، نباید منتظر تعلیق و هیجان باشیم. غم‌انگیزترین و بزرگ‌ترین اتفاق‌ها، با تزریق جزییات متن آرام و پیوسته صورت می‌گیرد. اتفاقات عجیب در داستان‎های او به‌صورتی اتفاق می‌افتد که، داستان تا مدت‌ها در ذهن مخاطب خود به زندگی خود ادامه می‌دهد و فکر خواننده را درگیر می‌کند.

ریموند کارور به دلیل اصرار بر موجزنویسی، در انتخاب کلمات وسواس بسیاری به کار می‌برد. بنابراین، از واژه‌های بی‌تاثیر و حتی کم‌تاثیر خودداری کرده و تلاش می‌کند بیشتر با فضاسازی دقیق مخاطب را با خود همراه کند.

ریموند کارور

وقتی از عشق حرف می‌زنیم باید خجالت بکشیم!

عشق مقوله جهانی است و تقریبا تمام انسان‌ها، در بازه‌های سنی مختلف، درگیر این ماجرا شده اند و درامها و ترادژی‌های فراوانی درباره عشق نوشته شده ما شاهد عشاق تخیلی و واقعی بسیاری در جهان بوده‌ایم. چنین است که عشق، به عنوان یک پدیده طبیعی بشری که هرگز تکراری نمی‌شود، مورد توجه نویسندگان و شاعران، در تمام اعصار و فرهنگ‌ها، بوده و هست؛ هم‌چنان‌که حافظ گفته است:

یک قصه نیست غم عشق و این عجب     از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است.

کارور در کتاب «وقتی از عشق حرف می‌زنیم، درباره چه حرف می‌زنیم» می‌نویسد:«وقتى طورى از عشق حرف مى‌زنیم که انگار مى‌دانیم داریم از چه صحبت مى‌کنیم ، باید از خودمان خجالت بکشیم.» کارور در این کتاب تلاش می‌کند نشان دهد که برداشت‌های فرد فرد ما از چه عشق هم می‌تواند بسیار متفاوت و هم بسیار غلط باشد. در این داستان،  چهار شخصیت؛ دو زن و دو مرد حضور دارند: مرد راوی و همسرش لورا و دیگری ترزا و همسرش مل، که در موقعیت‌های مختلف با تعاریف مختلف عشق مواجه می‌شوند. یا از تجربه‌هایی که از عشق داشته‌اند، سخن می‌گویند:«ترزا که تری صدا زده می‌شود، از زندگی مشترک پیشینش با مردی که قبل از مل با او آشنا شده بود، می‌گوید. او تعریف می‌کند که این مرد «از بس عاشقش بوده»، مچ پای او را می‌گرفته و در خانه به این سو آن سو می‌کشانده: در حالی‌که سرم مدام به اثاثیه می‌خورد، می‌گفت، دوستت دارم! دوستت دارم! تری سپس می‌پرسد: آدم با چنین عشقی چه باید کند؟ مل، همسر تری معتقد است که این چرند محض است: این که نشد عشق!» و همین‌جاست که دوباره خواننده را وامی‌دارد که نگرش خود را در مورد عشق تغییر دهد، چرا که اگر احساس می‌کند که دقیقا می‌داند عشق یعنی چه؟ باید از خودش خجالت بکشد!

خروج از نسخه موبایل