نماد سایت پایگاه خبری هفت گرد

معرفی مهمترین کارگردانان تئاتر جهان (قسمت چهارم : وسوالد میرهولد)

واسوالد میرهولد و بیومکانیک

درباره شیوه کار میرهولد و تئاتر بیومکانیک

قسمت اول – آندره آنتوان

قسمت دوم – کنستانتین استانیسلاوسکی

قسمت سوم _ ماکس راینهارت

وسوالد میرهولد

یکی از کارگردانان بزرگ تئاتر، بازیگر و تهیه‌کننده تئاتر روس و اتحاد جماهیر شوروی بوده‌است . تجربه‌های فراوان او در زمینه‌های فیزیک بدن و سمبلیسم در تئاتر غیر قراردادی او را به عنوان یکی از چهره‌های اولیه تئاتر مدرن معرفی کرده‌است.

از میرهولد به عنوان یکی از نوابغ هنر شوروی یاد می‌شود. او یکی از برجسته‌ترین شاگردان ولادیمیر نمیروویج دانچنکو و کنستانتین استانیسلاوسکی است. او برجسته‌ترین گروه‌های خلاق تاریخ تئاتر را تشکیل داد. میرهولد تمایل داشت در سنت‌های بازیگری از پدیده‌های بین‌فرهنگی کمک بگیرد، پایه‌های رشد تئاتر فیزیکی و تصویری را بناکرد و این چنین تئاتر او از بسیاری از ابتکارهای برتولت برشت نیز پیشی گرفت. بسیاری از دستاوردهای میرهولد به اشتباه به برشت نسبت داده می‌شود؛ تخطی از سنت استانیسلاوسکی در رئالیسم، استفاده از ساختار اپیزودیک و وصل کردن اپیزودها با آواز و موسیقی، گرایش به پر رنگ کردن ماهیت تصنعی کنش‌ها در صحنه، استفاده از اسلاید و میان‌نویس، ایجاد فاصله قابل تامل بین بازیگر و نقش همگی شیوه‌هایی هستند که میرهولد خیلی پیش‌تر از برشت از آن‌ها استفاده می‌کرد.

نظریه بیومکانیک

این نظریه شکلی از پرورش بازیگر است که هدفش به وجود آوردن بازیگرانی است هم ورزشکار هم آکروبات‌باز و هم ماشین‌هایی متحرک. مایرهولد به‌عنوان مبتکر این سبک از بازیگرانش حرکت می‌خواست نه احساس و عاطفه. نظریات او را امروزه با عنوان «تئاتر بیومکانیک» می‌شناسند؛ مایرهولد برخلاف تأکید استادش کنستانتین استانیسلاوسکی که بر انگیزه‌های درونی بازیگران توجه عمده‌ای داشت، به انگیزه جسمانی و بازتاب حسی معتقد بود و عقیده داشت بازیگر برای آفریدن احساس شادمانی فراوان در خویشتن و در تماشاگر لازم نیست خود را به رفتارهایی که جامعه به‌صورت استاندارد درآورده، محدود کند.

این متد کاملاً متفاوت و متناقض با سیستم استانیسلاوسکی بود. در سیستم استانیسلاوسکی بازیگر ابتدا شخصیتی را برگرفته از درون خود خلق می کرد؛ ولی بیومکانیک میرهولد به بازیگر می آموخت که شخصیتی را از بیرون کشف و آن را بسط دهد. ابتدائی ترین لازمه این امر، خلق یک سری حرکات بیرونی و سطحی (ابتدایی) بود. از آن پس بیومکانیک به بخشی جداناپذیر از تمرینات بازیگری و پرفورمنس تبدیل شد.

میرهولد معتقد بود که حرکت، قدرتمند ترین شکل از بیان تئاتری است. وی تحت تأثیر ماهیت فیزیکال کمدیا دلا آرته، حرکات سیرک و پانتومیم بود و بازیگرانش در ژیمناستیک، سیرک و رقص باله آموزش دیده بودند. همانند تئاتر بی چیز یرژی گروتفسکی، در سیستم بیومکانیک میرهولد، بازیگر عنصر مرکزی و برتر صحنه اجرا به شمار می آمد. بازیگران میرهولد علاوه بر یادگیری ژیمیناستیک ، می‌بایست به مطالعه آناتومی و فیزیولوژی نیز می‌پرداختند.

درباره تئاتر بیومکانیک

اگر بازیگری از سرسره‌ای بلغزد؛ یا بر طنابی آویزان شود؛ همان احساسی را القاء خواهد کرد که کنستانتین استانیسلاوسکی به آن معتقد بود. بدن انسان در این تکنیک به عنوان یک ماشین تلقی می گردد: انسان باید یاد بگیرد چگونه این دستگاه (مجموعه مکانیکی) را کنترل کند. این کار تئاتر نشان دهنده تنظیم دقیق ساز و کارهای انسانی استاو موظف است کنترل خویشتن را یاد بگیرد. مایرهولد در سیستم ابداعی خود، «بیومکانیک»، نه‌تنها سعی در ایجاد تیپ جدید هنرپیشه را دارد بلکه تلاش می‌کند «انسان جدید» ایده‌آل را که پاسخ‌گوی تئوری انقلابی است به وجود آورد. در این سیستم، مبنا همیشه شخص نیست بلکه گروه است. بسیاری از تمرین‌های ژیمناستیکی ایجادشده توسط مایرهولد مثل «پرش»، «اسب و سوارکار» و «هرم» مستلزم همکاری تنگاتنگ دو یا چند هنرپیشه است و بدین ترتیب ایده‌آل در کار گروهی نمود پیدا می‌کند. این سیستم هم‌اکنون نیز توجه رجال و شخصیت‌های تئاتری تمام دنیا را برانگیخته است.

 سه اصل اساسی بیومکانیک برای بازیگر

  1. آماده سازی برای یک کنش
  2. وضعیت ذهن و بدن در لحظه کنش
  3. واکنش به آنچه که در پی آن به وقوع می پیوندد.

مهارت های پایه برای یک بازیگر بیومکانیکال

  1. دقت
  2. تعادل
  3. هماهنگی
  4. کارائی بدنی
  5. ریتم
  6. سلامت و روشنی (بیان نمایشی)
  7. واکنش پذیری
  8.  نظم و انضباط

با تولیدات تئاتر تجربی غیرواقع گرایانه و آوانگارد میرهولد مورد بررسی دقیق و زیر تیغ سانسورهای دولتی قرار گرفت. زیرا بسیاری از آثار وی در تعارض با سیاست رسمی استالین برای هنر، یعنی واقع گرایی سوسیالیستی بود. میرهولد در فوریه 1940 دستگیر و در نهایت تیرباران شد.

 

خروج از نسخه موبایل