آخرین اخبارمیراث فرهنگی و گردشگری

شهر، مفهومی عمیق‌تر از مقصد گردشگری

سولماز اصل‌دینی؛ عاشق سفره، او دانش‌آموخته‌ ادبیات فارسی است و کتاب یک چمدان خاطره را در دو جلد به رشته تحریر در آورده. سولماز از سفر با هر وسیله‌ و امکاناتی لذت می‌برد و تجربه‌هاش را خیلی لطیف و زیبا توصیف می‌کند.

به گزارش هفت‌گرد، سولماز به شهرها و کشورهای بسیاری سفر کرده و به تمامی در لحظات حضور داشته و دارد، در سفری به کشور دیدنی ترکیه از تجربه قدم زدن و تماشا کردن در این دیار و شهرهاش می‌گوید.

او از جستجو برای پی بردن عمق و راز برخی شهرها می‌گوید:«بعضی شهرها عمق دارند، تودار هستند، غم و شادی‌های پنهان زیادی در بطن خود دارند شخصیت مرموز و اسرارانگیزشان کنکاش می‌طلبد و فهمیدن‌شان مستلزم زحمت است. بعضی شهرها قصه می‌گویند و شعر می‌سرایند اما هر کسی نمی‌تواند بشنودشان، کمی تلاش می‌خواهد شنیدن صدای ملایم و حزین و کلمات شعرگونه‌شان، اما وه که اگر کمی با دل‌شان راه بیایی و نازشان را بکشی آن‌چنان طنازانه آغوش برایت می‌گشایند که مدهوش می‌شوی. به تجربه دریافته‌ام که برای آشنایی و دوستی با شهرها باید آن شهر را قدم بزنی و تنش را وجب به وجب لمس کنی کفش آهنینی می‌خواهد و عشقی درونی برای یادگیری و تجربه، که از درون بشوراندت و راهیت کند.»

 یک تماشاگر هوشیار در شهر - هفت گرد
یک تماشاگر هوشیار در شهر

او حالت‌های متفاوتی را که به‌عنوان یک تماشاگر هوشیار در شهر تجربه می‌کنیم توصیف می‌کند: «صدالبته همه‌جا گل نمی‌بینی و گلستان‌ها به رویت نمی‌شکفند گاهی با بساط خیابان‌خوابی مواجه می‌شوی که جل و پلاسش را در گوشه‌ای رها کرده و یا کودکی گرسنه که سر در گریبان تنهایی در پستویی کز کرده، پیرزنی با دستانی لرزان می‌بینی که دستمال جیبی می‌فروشد و کارگر شهرداری سالخورده‌ای که زباله‌های به جامانده از خوشگذرانی کنسرت خیابانی شب گذشته را می‌روبد، آدم‌های مختلف می‌بینی و احوالات گوناگون تجربه می‌کنی، خسته می‌شوی سردت می‌شود گرمت می‌شود گاهی غریبی می‌کنی اما می‌آموزی، پخته می‌شوی، می‌فهمی که مردم این شهر چه می‌کنند؟ چه می‌خورند؟ چه می‌آشامند؟چگونه می‌پوشند؟ تفریحات و دل‌مشغولی‌شان چیست؟ معاش‌شان چگونه است؟ خوشایندها و ناخوشایندهای‌شان را می‌آموزی و می‌فهمی یک فنجان حال خوب در آن شهر چند می‌ارزد؟»

سولماز از آن‌چه که ممکن است از شهر دریافت کنی می‌گوید و در ادامه بوتیک هتلی رو وصف می‌کند که صاحبانی با ذوق دارد:«گاهی هم در اوج خستگی هدیه‌ای دریافت می‌کنی و شهر پاداشی در خور تلاشت و به‌رسم رفاقتش به تو تقدیم می‌کند که تمام خستگی‌هایت را می‌شوید و می‌برد مثلاً در انتهای بازاری سنتی و در مکانی دور از چشم، بوتیک هتلی رویایی با یک کافه‌ی رنگارنگ و جذاب هیجان‌زده‌ات می‌کند که به خانه‌ی عروسک‌ها می‌ماند به قصد نوشیدن قهوه‌ای داخل می‌شوی اما اشتیاق تو و مهمان‌نوازی کارکنان مکان پاگیرت می‌کند برای ساعتی اختلاط وگپ‌وگفت و حتی گشت و گذار در این بوتیک هتل و دیدن همه‌ گوشه کنار پیدا و پنهانش. نام این بوتیک هتل رومانتیک است ،پنج اتاق دارد و در مکانی بسیار قدیمی و چسبیده به دیوار پارک معروف گلخانه ساخته شده. صاحبان باذوق هتل که دو خواهر باسلیقه هستند در جاهای مشخصی دیوار اورجینال و قدیمی بنا را با شگردی ظریف و دوست‌داشتنی حفظ کرده و به نمایش گذاشته‌اند.»

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا