بررسی هفت سریال نمایش خانگی ایرانی با بالاترین مخاطب (قسمت دوم)
در این مقاله قصد داریم موفقترین سریالهای نمایش خانگی را بررسی و معرفی کنیم.(قسمت دوم: زخمکاری، افعی تهران ، در انتهای شب،بازنده)
(قسمت اول: خاتون، قورباغه، پوست شیر)
زخم کاری
سریال زخم کاری یکی از مهمترین پروژهها و سریالهای نمایش خانگی بوده است. تعداد سریالهایی که بلند بوده و چند فصله باشند در نمایش خانگی در حد انگشتان دست است و زخم کاری جزو آن دسته پروژههای بزرگ و بلند این بستر بوده است. زخم کاری البته که در ابتدا در یک فصل ساخته و پخش شد و میتوان گفت در قصه نیز تمام شده بود. اما سپس عوامل و پلتفرم تصمیم گرفتند تا سریال را پس از پایان برای سه فصل دیگر یعنی تا فصل چهارم ادامه دهند. عدم وجود برنامهریزی بلند مدت از قبل برای یک سریال چند فصله، در همان فصل دوم زخم کاری مشخص بود.
اقتباسی موفق از مکبث همراه با مولفههای ژانر گانگستری
زخم کاری یک الگوی بومی سازی و مدرن سازی شده از رمان بیست زخم کاری نوشته «محمود حسینی نژاد» بود که خود این رمان کوتاه نیز برداشتی آزاد از نمایشنامه جاویدان مکبث اثر ویلیام شکسپیر است.
مهدویان با نگاهی به بنمایه رمان سعی کرده اثری جنایی بیافریند. او برای اینکه ساختار فیلماش را به مقوله ژانر نزدیک کند با نگاهی به مولفههای ژانر گانگستری مثل قتلهای زنجیرهای، نمایش چهره منفی پدرخواندهها و نبرد آنها و همچنین مناسبات قدرت میپردازد و از آن سو هر از گاهی به فیلمهای نوآر پهلو میزند و سعی میکند از مایههای تیره رنگی و حضور فم فتالها در سریال بهره بگیرد. تسلط محمدحسین مهدویان روی میزانسن، قواعد ژانر و انتخاب ریتم مناسب، در جذب مخاطب تاثیر بالایی داشت.
مالک، کاراکترهای جذاب و کاریزماتیک زخم کاری
مهمترین شخصیت فیلمنامه مالک است که چند ویژگی قابل ستایش دارد. هر کدام از آنها به شخصیت او بُعد تازهای میدهند و میتوانند روی مخاطب تاثیر بگذارند. او انسانی خانواده دوست است و برای خانوادهاش جانش را به خطر میاندازد. مالک باهوش است و بدون شعار یا حرف اضافی، عمل را برمیگزیند. سومین ویژگی او نیز ایستادگی و جا نزدن است. او بارها در طول سریال آگاهانه به دل خطر میزند و سعی میکند تعهدات خودش را به قیمت جاناش هم که شده عملی کند.
از طرف دیگر انتخاب جواد عزتی بهعنوان بازیگر امتحان پسدادهای که نقش آفرینیاش در تمام ژانرها مورد توجه قرار میگیرد در استقبال فراوان مخاطب بیتاثیر نیست. عزتی بازیگری است که بهصورت فرامتنی توانایی جذب مخاطب را دارد. او با بازی در نقش مالک مالکی، علاوهبر وجوه مختلفی که درون خود کاراکتر وجود داشت، با استفاده از اکتها و نوع بازی مبتنی بر حس و تکنیک مخصوص خودش در باورپذیر کردن مالک نقش بهسزایی داشت.
تحلیل بازی رعنا آزادیور در زخم کاری
رعنا آزادیور از همان فصل اول «زخم کاری» توانست یکی از بهترین و باورپذیرترین شخصیتها را به نمایش بگذارد. در فصل یک با الگوی لیدی مکبث، توانست نقشی کاملا متفاوت و مرموز ایفا کند و از سمیرا شخصیتی سلطهجو، عصبی، مرموز، روانپریش و خطرناک بسازد؛ زنی که تسلط زیادی روی همسرش مالک داشت، با او تحقیرآمیز حرف میزد و او را مجبور به آدمکشی میکرد. او حاضر بود برای رسیدن به اهدافش دست به هر کاری بزند. هیچکس جز خودش برایش مهم نبود و در مسیر رسیدن به خواستههایش حتی به روحیات پسر خودش هم رحم نمیکرد. به راحتی همه را میخرید و تهدید میکرد و در قتل یک دختر عاشق سهیم میشد. آزادیور هم در فصل یک و دو بخوبی توانست از پس این موقعیتهای حساس بربیاید و تغییرات حال روحی سمیرا و تشویش و ترس و نهایتا جنون را در او به درستی ایفا کند
فصل دو و سه زخم کاری ضعیف و شلخته ساخته شده
فصل دوم این سریال یک فصل به شدت ضعیف و شلخته بود که مشخصا بدون برنامه جدی ساخته شده بود. این فصل نیز برداشتی از تراژدی هملت بود که با موفقیت زیادی همراه نبود. فصل سوم نیز اقتباسی آزاد از تراژدی شاه لیر بود.
اقتباس از مکثب که باعث قوت فیلمنامه در فصل اول شده بود در فصل دوم و سوم گویی صرفا برای آوردن دوباره نام شکسپیر صورت گرفته و مهدویان اصرار دارد در گوشهای از فیلمنامهاش از ساختار این تراژدیها استفاده کند.
در فصل دوم و سوم با فیلمنامهای شلخته و بی منطق روبرو هستیم، فیلمنامهای که در آن کاراکترها بدون دلیل وارد قصه شده یا از آن خارج میشوند، فیلمنامهای که در بسیار از مواقع از منطق روایی برخوردار نبوده است.
مهمترین ایراد فصل سوم به کلیت فصل دوم آن بازمیگردد. جایی که سریال یک فصل زمان داشت تا با تمرکز بر روی شخصیت طلوعی کاملا این کاراکتر را طراحی و پرداخت کند. اما واقعیت آن است که مهدویان موفق به ساخت یک کاراکتر پر ابهت و اصطلاحا بَدمن نشده است .
شاید در فصل دوم که ضعف از در و دیوارش میبارید این ضعف شخصیتپردازی برای کاراکتر طلوعی در میان تمام ایرادات سریال حل شده بود. اما این ضعف جایی خود را بیشتر نشان داد که وارد فصل سوم شدیم و قرار بود تا شاهد دوئل بین کاراکتر مالک و طلوعی باشیم که در نهایت منجر به انتقام مالک شود. عدم توازن بین این دو کاراکتر از ابتدای فصل سوم کاملا آشکار بود و این عدم توازن باعث از بین رفتن جذابیت این رقابت شد.زخم کاری مهمترین ضربه خود در فصل سوم را از شخصیت بد و تک بعدی طلوعی و اجرای بسیار ضعیف کامبیز دیرباز خورده است. بخش مهم ضعف سریال زخم کاری به فیلمنامه آن بازمیگردد.
فصل چهارم اقتباس مجدد از شکسپیر ، نوبت به اتلو رسید
فصل چهارم «زخم کاری» براساس نمایشنامه اتللو نوشته ویلیام شکسپیر ساخته شده است. با توجه به آنچه که پیش از این از «اتلو» می دانیم، احتمال میرود که مالک در این فصل تصمیم به قتل سیما بگیرد و در نهایت خود نیز قربانی شرایط گردد. با وجود این پیش بینی، به نظر می رسد که فصل چهارم باید آخرین فصل این سریال باشد.
به همراه انتشار قسمت اول، کماکان میتوان ضعفهای زیادی را در ساختار سریال مشاهده کرد که از جمله مهم ترین آنها، تغییر حال و هوای شخصیتها به موازات اقتباس از «اتلو» است. در این فصل، مالک ناگهان تصمیم گرفته زندگی آرامی پیش بگیرد و نسبت به دسیسههای سمیرا سستتر شده است که آسیب پذیر بودن حتمی را در ادامه به همراه خواهد داشت. شخصیت سمیرا در این فصل با الهام از شخصیت یاگو به تصویر کشیده شده است. شخصیتی دسیسه چین که از سر بدخواهی و حسادت اتللو را نسبت به دزدمونا برمیانگیزد تا حدی که اتلوی خویشتندار، در لحظهای از خشم کور، همسر محبوب خود را به قتل میرساند.
در انتهای شب
«در انتهای شب» داستان زوجی است که پس از ده سال زندگی تصمیم میگیرند از یکدیگر جدا شوند. اما بیشتر از آن که داستان جدایی یک زوج باشد، توصیف طلاق در میان طبقه متوسط امروزی ایران بود. شاید جذابیت این سریال هم از همین نقطه نظر باشد که نگاه مخاطب ایرانی تا به حال با این ریزبینی به یک طلاق در قشر متوسط و روشنفکر جامعه معطوف نشده بود.شاید این سریال یادآور نمونههای مشهور خارجی مثل «صحنههایی از یک ازدواج»، «با هم پیر نمیشویم»، «داستان ازدواج» و «کریمر علیه کریمر» باشد، اما نمیتوان منکر این شد که برای اولینبار است که روند جدایی یک زوج با این ساختار را در یک اثر نمایشی ایرانی شاهد هستیم. اثری که طلاق را یک اتفاق نمیداند، یک مسیر میداند که خیلی پیشتر از جدایی از اتاق خواب، از مسیر کاری، از نشنیدن و ندیده شدن، شروع میشود و آرام آرام تبدیل به سونامی میشود.
آیدا پناهده و دغدغههای زنان
شاید یکی از مهمترین دغدغههای پناهنده در آثارش، تقابل سنت و مدرنیته به ویژه در شهرهای کوچک و به شکل ویژهتر در بین نسلهای مختلف است. پیش از این هدیه تهرانی و ساره بیات نقش قهرمانان زن قصههای او را بازی کردهاند. در دو فیلم «اسرافیل» و «ناهید» که هر دو فیلمهای بهتری از فیلم آخرش «تی تی» بودند که اولین همکاریاش را با پارسا پیروزفر رقم زد. در «اسرافیل» و «ناهید» ما شاهد معضلات زنان خواهان استقلال و متفاوت در اجتماعی کوچک هستیم. فیلمساز در این دو فیلم، بهخصوص در «اسرافیل» تا حد زیادی به لطف حضور هدیه تهرانی، موفق شده است دغدغههای زنانهاش را بهدرستی مطرح کند.
آیدا پناهنده با ساخت «در انتهای شب» اولین تجربه سریالسازی خود را پشت سرگذاشت. پناهنده و ارسلان امیری همسر او، سالهاست با همراهی هم در سینما فعال هستند و جایزههای جهانی هم برای آثار خود دریافت کردهاند. اما درباره «در انتهای شب» پناهنده در قالب یک سریال درام خانوادگی جمع و جور، دست به یک ساختارشکنی زد. حرف زدن از جزییات پشت پرده احساسی و جنسی در زمینه طلاق، اهمیت دادن به روح دو آدم بیشتر از مسایل دیگر در زندگی زناشویی و نزدیک شدن به روابط انسانی که پیش از آن حتی نشان دادن آن در بسیاری از آثار خانوادگی ممنوع و تابو بود، اهمیت کار پناهنده را برجسته میکند.
تیم بازیگری سریال «در انتهای شب» درخشان عمل کرده اند
در این سریال شاهد هنرنمایی بازیگران مطرح و توانمند سینما و تلویزیون ایران هستیم که هر یک به بهترین نحو نقش خود را ایفا کرده و به باورپذیری داستان کمک کردهاند. بازی درخشان پارسا پیروز فر و هدی زین العابدین در نقش های اصلی و بازیگران دیگری همچون علیرضا داوودنژاد و پدرام شریفی، از جمله نقاط قوت این سریال است که به باورپذیری داستان و همذاتپنداری مخاطب با شخصیتها کمک میکند. بازیگران سریال «در انتهای شب» با ظرافت و دقت تمام، نقشهای خود را ایفا کردهاند و به خوبی توانستهاند حس و حال درونی شخصیتها را به تصویر بکشند.
بازی پارسا پیروزفر در سریال “در انتهای شب” بدون شک یکی از بهترین بازیهای او در سالهای اخیر است. پیروزفر به خوبی از زبان بدن و لحن صدا برای نشان دادن احساسات درونی “بهنام” استفاده میکند. او نگاهی نافذ دارد که به هنگام خشم و مهربانی تبدیل به زبان احساساتِ او میشوند. او به خوبی ظرافتهای شخصیتی “بهنام” مانند خشم، ناامیدی، ترس و از خود بی خود شدن را به تصویر میکشد. پیروزفر با بازی درخشان خود، “بهنام” را به شخصیتی باورپذیر و واقعی تبدیل کرده است که مخاطب میتواند با او همذاتپنداری کند.
بازی هدی زینالعابدین در سریال “در انتهای شب” یکی از بهترین بازیهای او در سالهای اخیر است. او در این سریال ثابت کرد که میتواند نقشهای چالشبرانگیز را به بهترین نحو ایفا کند و به عنوان یک بازیگر توانمند مطرح شود. او به خوبی ظرافتهای احساسی “ماهی” مانند عشق، غم، خشم، ناامیدی و امید را به تصویر میکشد. همچنین به خوبی از زبان بدن و لحن صدا برای نشان دادن احساسات درونی “ماهی” استفاده میکند.
زینالعابدین با بازی درخشان خود، “ماهی” را به شکل زنی متناقض نشان میدهد. او در برخی موارد قوی و مستقل است که برای رهایی از زندگی غیرقابلتحمل خود شجاعت دارد. و در برخی مواقع چنان شکست خورده در برابر زندگی زناشویی ظاهر میشود که از بازیگری او شوکه میشویم.
یکی از اتفاقات دیدنی سریال «در انتهای شب» قدرت بازی بازیگران مکمل بود. علیرضا داودنژاد در نقش پدر ماهرخ، رایان سرلک در نقش فرزند ماهرخ و بهنام، پدرام شریفی در نقش رضا، سحر گلدوست در نقش ثریا و نسرین نصرتی در نقش حکیمه، بازیهای بسیار قابل قبول و دیدنی داشتند. در این میان بازیگرانی هم بودند که تنها در یک یا دو قسمت از سریال حضور داشتند، مانند سیامک صفری در نقش محضردار یا احترام برومند در نقش مادر بهنام که به بدنه قصه کمک میکردند و کاراکترهای مکمل قصه را به خوبی برای مخاطب بازآفرینی کرده بودند.
افعی تهران
سریال افعی تهران محصول زمستان ۱۴۰۲ و نمایش خانگی است که در روزهای انتشار به شدت مورد توجه و استقبال مخاطبین قرار گرفت. اثری که ابتدا قرار بود تماما با تمی کمدی نوشته شود اما در نهایت تصمیم تغییر کرد و این اتفاق رخ نداد، البته که همچنان مایههایی از کمدی سیاه در همین متن موجود نیز قابل حس و مشاهده میباشد. این سریال قصهای نو و جدید را در سطح سریالسازی ایران روایت میکند.
«افعی تهران» قصه آرمان بیانی یک منتقد عاصی و از خود راضی سینما را روایت میکند که الگوی شخصیتیاش را میتوان در کسی مثل مسعود فراستی پیدا کرد. منتقدی که میخواهد فیلمساز شود و دارد روی فیلمنامهای بر اساس یک قاتل زنجیرهای زنده به نام افعی تهران کار میکند.
بازگشت سامان مقدم با سریال افعی تهران
سامان مقدم یکی از اولین فیلمسازانی است که برای شبکه نمایش خانگی سریال ساخت؛ سریال «قلب یخی» با بعضی از ستارگان دیروز و هنوزِ سینما و تلویزیون ایران که تا آنجا که پخش شد موفق هم بود. اما نیمهکاره ماند. سامان مقدم بار دیگر با سریال «افعی تهران» به شبکه نمایش خانگی برگشت. در همکاری مشترک با پیمان معادی که به جز نویسندگی، نقش اصلی سریال را هم بازی میکند. قهرمان ضدّ قهرمان. پیمان معادی به دلیل تجربهای که از حضور در سینمای هالیوود دارد و همینطور آشناییای که با زبان انگلیسی و سریالهای روز دارد، موفق شده قصهای جالب و پرکشش بنویسد. ردپای «پاتریک ملروز»، «دکستر» و چند سریال دیگر به وضوح در خط داستانی «افعی تهران» دیده میشود.
بررسی فیلمنامه
افعی تهران یک درام روانشناختی است. در ابتدا تصور اکثر مخاطبین آن بود که با سریالی جنایی مواجه هستیم اما هر چه سریال جلوتر رفت، بیش از پیش مشخص شد که سریال ابدا جنایی نیست و حتی پیدا کردن افعی تهران و قاتل نیز دغدغه آن نیست. افعی تهران همه چیزش را فدای شخصیت اصلیاش کرده است و تمام اتفاقات و حتی دیگر کاراکترها در خدمت ساخت و پرداخت آرمان بیانی هستند. قطعا فیلمنامه در این زمینه موفق بوده و توانسته تا کاراکتر بسازد، اتفاقی که کمتر در سینمای ایران شاهد آن هستیم. افعی تهران بیش از آنکه روایتمحور باشد، اثری شخصیتمحور بوده که تمرکز خود را بر روی گذشته و حال کاراکتر اصلی خود قرار داده است.
افعی تهران برای آنکه بتواند مخاطب خود را بیش از پیش به اثر نزدیک کند از دو راهکار استفاده کرده است. اول استفاده از یک جریان نرم شبه جنایی در اثر و دوم تمرکز کامل بر روی شخصیتپردازی کاراکتر اصلی و ارتباطات او با اطرافیان و به خصوص با پسر بچه پنج سالهاش، که منجر به درگیر کردن حس همذاتپنداری مخاطب به این کاراکتر شده و مخاطب را درگیر گذشته، حال و آینده او میکند. شخصیت خاکستری او کاملاً موفق شده است ضد قهرمان دوستداشتنی را خلق کند.
فیلمنامه کمک شایانی به شخصیتپردازی آرمان، بابک و ارتباط بینشان کرده است. در واقع در زمان گذشته به واکاوی ارتباط آرمان و پدرش و در زمان حال به واکاوی ارتباط آرمان و پسرش میپردازیم. به جرئت میتوان گفت پس از مدتهای در سینمای ایران شاهد یک پدر و پسر به معنای واقعی کلمه بودیم.
بازی فوقالعاده بازیگر خردسال یعنی ماهور نعمتی نیز در این امر بسیار موثر بوده است تا ما در سینمای ایران یک زوج پدر و پسر به نام آرمان و بابک بیانی داشته باشیم که قطعا در یاد مخاطبین خود میمانند.
بازنده
بازنده نام پر سر و صدای سریالهای حال حاضر نمایش خانگی و داخلی ایران است. سریالی که مدتها خبر پخش آن به گوش میرسید و ظاهرا کار تولید آن در سال ۱۴۰۱ انجام شده بود، سرانجام در اواخر شهریور سال ۱۴۰۳ از فیلیمو منتشر شد. امین حسین پور نویسنده و کارگردان جوان این سریال است که پیش از یک سریال کوتاه به نام درمانگر را در کارنامه دارد . علیرضا کمالی، سارا بهرامی، صابر ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاویدنیا و پیمان قاسم خانی بازیگران سریال بازنده هستند. سریال بازنده در یازده قسمت پخش شد که در طول این یازده قسمت تایید کلی و عمومی مخاطبین خود را دریافت کرده و به سرعت به محبوبیت رسید.
سریال بازنده اثری با سبک نوآر است. نوآر سبکی در فیلمسازی است که مولفههای خاص خود را دارد. از ویژگیهای بصری آن میتوان به فضاهای تاریک، نورپردازی پرکنتراست، باران و زمینهای خیس خورده، خطوط شکسته اشاره کرد. در ویژگیهای متنی و شخصیتپردازی نیز نوآر عموما با قهرمانی سر و کار دارد که در مرحله قبلی زندگی خود یک فرد شکست خورده بوده و حال سعی دارد تا در مرحله تازه این شکست را جبران کند.تمام این عناصر کم و بیش در سریال بازنده یافت میشوند. بازنده از همان قسمت ابتدایی نشان داد که یک سر و گردن از دیگر آثار نمایش خانگی بالاتر است.
کارگردانی دقیق
کارگردانی امین حسین پور بسیار دقیق و حساب شده است. طراحی میزانسنهای بازنده دارای دلیل و نظم خاصی هستند و میزانسن با وسواس اجرا شده است. سریال بازنده با چند تغییر جزئی در میزانسن میتواند دور شدن و سردی رابطه یک زوج را به تصویر بکشد. همچنین با استفاده درست از میزانسن کارگردان همواره ارغوان و کاوه را از یکدیگر جدا کرده تا این نکته را با استفاده از قصهگویی تصویری به مخاطب منتقل کند که آنها هر دو در یک سمت ماجرا نیستند. این مواردی است که نشان میدهد میزانسن در بازنده با دلیل و هدف خاصی طراحی شده است.
در دکوپاژ نیز همین شرایط برقرار است، پیروی از قواعد مشخص فیلمسازی مثل استفاده از نمای معرف در ورود به لوکیشن جدید و انتخاب اندازه نماهای درست و به اندازه با توجه به موقعیت موجود از ویژگیهای دوربین بازنده است. دوربین بازنده بسیار منظم و در یک کلمه شیک است، در تمام طول یازده قسمت شاید دو یا سه بار شاهد استفاده از دوربین رو دست و آن هم در مواقع لزوم بودیم. در سایر موارد دوربین تماما بر روی سه پایه قرار دارد. دوربین بازنده تعلیق را هم بلد است و در برخی موارد (قسمت نهم) به خوبی آن را نشان میدهد. سکانسها و نماهای سوبژکتیو، Pov و تلاش برای قصهگویی تصویری نیز در کار امین حسین پور به چشم میخورد که کارگردانی او را در سریال بازنده تبدیل به ترکیبی از تکنیکهای مختلف کرده است که در جای خود و به درستی و بدون تلاش برای شوآف و حرکات عجیب و بینظم دوربین اجرا شدهاند.
فیلمنامه سریال اقتباسی از رمان زن همسایه
«بازنده» چهارمین سریال اقتباسی شبکه فیلیمو به کارگردانی امین حسینپور است که بر اساس رمانی به نام «زوج همسایه» (The Couple Next Door) نوشته شاری لاپنا (این رمان در ایران با عنوان «زن همسایه» هم منتشر شده) ساخته شده است.
از مشکلات زندگی کارآگاه کیانی گرفته تا مریضی ارغوان و نفرت منصور و ونوس از کاوه همگی در سریال بسیار کم عمق و تا حدی فاقد اهمیت هستند. هر کجا که شخصیتی دچار مشکلی است یا کاراکتری به قتل میرسد و یا فرد دیگری دست به قتل میزند، ابعاد شخصیتی و درام آنها کار نمیکند. هر جا سریال بازنده تلاش میکند تا مخاطب را به این افراد نزدیک کند شکست میخورد. در شخصیتپردازی، سریال فرمی با شکل روایت درون داستانی را انتخاب کرده است. به این صورت که در هر قسمت یک کاراکتر چند دقیقهای گذشته خود را برای مخاطب روایت میکند. این فرم برای آشنایی اولیه و کلی مخاطب با کاراکترها و اهداف آنها خوب است، اما سریال باید از این فراتر برود. سریال در ساخت روابط و پیچیدگی ارتباط بین افراد موفق نیست.
بازیگران در سریال عملکرد قابل قبولی دارند
بازیگران سریال بازنده در حد مایه موجود در فیلمنامه برای شخصیت هر کدام عملکرد موفقی دارند. این موضوع نشانگر درک درست آنها از متن و تعامل مشترکشان با کارگردان است. اما بازیگر شاخص بازنده را باید سارا بهرامی نام برد. سارا بهرامی در نقش ارغوان کاملا در جان بخشیدن به کاراکتری دارای افسردگی و بیماری موفق است. او را میتوان یک سر و گردن بالاتر از سایر بازیگران بازنده دانست که تقریبا در یک سطح بودند. سارا بهرامی در طول سریال بازی و میمیک صورت خود را با بیشتر شدن روزهای نبود دخترش به درستی تغییر داده و روند حرکت کاراکتر او به سمت ناامیدی و ناراحتی بیشتر مشخص است.