آخرین اخبارشعر

به مناسبت ۱۵ مهر، سالروز تولد سهراب شاعر و نقاش کاشانی

  به گزارش هفت گرد – ۱۵ مهر هر سال، یادآور تولد سهراب سپهری است؛ شاعری که در پاییز کاشان سال ۱۳۰۷ چشم به جهان گشودو نغمه آرام طبیعت را تا واپسین روزهای زندگی‌اش با شعر و رنگ روایت کرد.کاشانِ آن روزگار، شهری با بوی انار، صدای آب قنات و آفتاب آرامش‌بخش، نخستین فصل کتاب زندگی او بود. خانه‌ی کاهگلی خانواده، حیاطی بزرگ با درخت توت داشت و تخت چوبی که زیر سایه آن، روزهای گرم تابستان در سکوتی روشن می‌گذشت.

از همان آغاز، طبیعت برای این کودک کوچک نه یک منظره، که یک موجود زنده بود؛ دوستی که با زبان برگ‌ها و آب با او سخن می‌گفت. منوچهر علی‌پور، دوست و هم‌دوره‌اش، با علاقه و دقت آن سال‌ها را چنین روایت می‌کند: «سهراب، با سکوت و آرامش خاصی دنیا را می‌دید. وقتی بقیه بچه‌ها در کوچه بازی می‌کردند، او کنار نهر می‌نشست و برگ‌های خشک را در آب رها می‌کرد. می‌گفت: بگذار هر چیز راه خودش را پیدا کند.» همین فلسفه ساده، ریشه بسیاری از شعرهای بعدی او شد.

مدرسه برای سهراب فضایی دوگانه داشت. از یک طرف، بوی گچ، صدای زنگ و نگاه آرام نخستین معلمش را دوست داشت. از طرف دیگر، هر بار نگاهش از پنجره به بیرون می‌افتاد، حس می‌کرد درس اصلی در باد و نور است. علی‌پور از روزهای مدرسه می‌گوید: «اغلب کنار پنجره می‌نشست؛ جایی که نور صبحگاهی روی نیمکت‌ها می‌رقصید. همان‌جا بود که گاهی از دفترش جدا می‌شد و تصویری از گل یا پرنده در حاشیه می‌کشید.»

علاقه‌اش به نقاشی از همان دوران شکل گرفت؛ ابتدا در حاشیه دفتر مشق، بعدها روی بوم‌های ساده خانه. این ترکیب نقاشی و کلمه، برای او یک زبان واحد ساخت؛ زبانی که با تصویر، حس را می‌گفت و با کلمه، آن حس را تکمیل می‌کرد.

درس‌های ادبیات و انشا برایش تجربه‌ای ویژه بودند. اولین بار در جلسه انشا فهمید که کلمات می‌توانند مانند رنگ، تصویر بسازند. این کشف کوچک، دری به دنیایی بزرگتر گشود: دنیای شاعری که در کنار رنگ‌ها، زندگی را به روایت بدل کرد.

سال‌های نوجوانی با تجربه‌های تازه گذشت، اما خلوت و سکوت در مرکز زندگی‌اش باقی ماند. این انتخاب، بعدها در فضای دانشکده هنرهای زیبا تثبیت شد. علی‌پور از آن دوره می‌گوید: «در کارگاه نقاشی وقتی سهراب کار می‌کرد، همه بی‌صدا می‌شدند. رنگ‌ها را با همان آرامش انتخاب می‌کرد که کلمات را.»

سفر به هند، ژاپن و پاریس، افق نگاهش را گسترش داد و آموزه‌های بودیسم و ذن را به شعرش آورد. بازگشت از این سفرها، باعث شد شعرهایش نه فقط تصویر طبیعت باشند، بلکه گفت‌وگویی با هستی شوند؛ بی‌پیرایه، روشن و سرشار از سکوت معنا‌دار.

از کودکی تا اوج شهرت، سهراب صداقت را بر همه چیز مقدم دانست. این صداقت، بر شاعران و هنرمندان بسیاری اثر گذاشت: قیصر امین‌پور، حسین پناهی، محمود زنده‌رودی، پرویز کلانتری و حتی بر موسیقی دانانی چون کیهان کلهر.

منوچهر علی‌پور می‌گوید: «در روزهای بیماری، آرامشش تغییر نکرد. شعرهایش کوتاه‌تر اما عمیق‌تر شدند؛ چون دیگر وقت برای توضیح نبود. فقط باید به اصل رسید.»

سهراب سپهری رفت، اما پنجره کنار نیمکت مدرسه‌اش هنوز باز است—برای هر که می‌خواهد جهان را با نوری آرام ببیند. و اکنون، هر بار که ۱۵ مهر می‌رسد، نه فقط یاد تولدش را جشن می‌گیریم، بلکه آرامش و زیبایی را که به جهان هدیه داد، به یاد می‌آوریم؛ میراثی که همچون برگ خشک در رودخانه، با رفتن خویش مسیر تازه‌ای را روشن می‌کند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا