مرگ «ناخدا خورشید»، ناصر تقوایی هم رفت.

هفت گرد-ناصر تقوایی، فیلمساز مؤلف و یکی از برجستهترین چهرههای تاریخ سینمای ایران، پس از عمری خلاقیت، عشق و خلوت، از دنیا رفت. او متولد ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان بود؛ شهری که نفس گرم جنوب و خاطرات کودکیاش در رگوریشه آثارش جاری است. تقوایی از میان مستندسازی آغاز کرد؛ جایی که نگاهی تیزبین، نثر دقیق تصویری و دلمشغولی به مردم عادی، از همان ابتدا در کارش آشکار بود. مستندهایی چون «تاکسیمتر»، «اربعین» و «باد جن» نشان دادند که او به واقعیت میاندیشد اما شاعرانهتر از هر گزارشگر.
سال ۱۳۴۷ با ساخت نخستین فیلم بلندش، «آرامش در حضور دیگران» بر اساس نوشته غلامحسین ساعدی، به جریان سینمای جدی ایران پیوست؛ فیلمی که زبان تصویری نو و جسارت در نقد ساختار خانواده و قدرت را نمایش داد و شیر نقرهای جشنواره ونیز را برای او به ارمغان آورد. او سپس با «صادق کرده» و «نفرین» مسیر تجربهگرایی و رئالیسم شاعرانه را ادامه داد؛ فیلمهایی که از جنوب تا کویر، انسان تنها و ستیزگر ایران را قاب گرفتند.
اما شهرت گستردهی ناصر تقوایی با اثری ماندگار رقم خورد که هنوز در حافظهی جمعی ایرانیان زنده است: «داییجان ناپلئون» (۱۳۵۵). مجموعهای که از دل طنز، جامعهای پیچیده و مردمی سرشار از سوءظن و حسرت را به تصویر کشید. این سریال نهتنها لحنی منحصربهفرد در تلویزیون ایرانی پدید آورد، بلکه زبان، نوع روایت و بازیگری را برای همیشه در ذهن چند نسل تثبیت کرد.
در ادامه، شاهکار ابدیاش «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵) شکل گرفت؛ اقتباسی آزاد از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی که در اقلیم و فرهنگ جنوب ایران جان گرفت. این فیلم، بازتابی از تقابل انسان و تقدیر است؛ با بازیهای درخشان و میزانسنهایی که هر قابش به نقشی نقاشانه میماند. «ناخدا خورشید» برای او پلنگ برنزی جشنواره لوکارنو را به همراه داشت و جایگاهش را در تاریخ سینما تثبیت کرد.
او در سالهای بعد با ساخت «ای ایران» (۱۳۶۸) نگاهی تیز به هویت ملی و مردمی انداخت و سپس در فیلم «کاغذ بیخط» (۱۳۸۰) بحران ارتباط در زندگی زناشویی را با نگاهی روانشناسانه و مینیمال به تصویر کشید. با آنکه پروژههایی چون «کوچک جنگلی» ناتمام ماندند، اما ذهن خلاق او هیچگاه از دغدغه نوشتن و اندیشیدن بازنایستاد.
در همهی سالهای سکوت، تقوایی صدای زیباشناسی ایرانی بود که میان تصویر، ادبیات و فلسفه قدم میزد. او نه در هیاهو، بلکه در سکوتی اندیشمندانه زیست. مرضیه وفامهر، همسر او، در وداعی شاعرانه نوشت:
«ناصر تقوایی، هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید… او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم؛ عاشق نور بود، شمع بیافروزیم؛ عاشق جامهی سپید بود، سپید بپوشیم؛ عاشق ادبیات بود، بخوانیم؛ عاشق سینما بود، تماشا کنیم.»
اکنون در غیاب او، تنها تصویرهایی روشن و نگاهی نجیب و فروتن مانده است؛ کارگردانی که از جنوب برآمد، با ادبیات جهان پیوند خورد و با کلام سینماییاش، سکوت را به فصاحت بدل کرد. ناصر تقوایی رفت، اما سینمای ایران هنوز زیر نور همان شمعی میدرخشد که او برافروخت — نوری که تا همیشه خاموش نخواهد شد.