آخرین اخبارتئاتر

نقد و بررسی نمایش آفریقا خورشید خودش را می‌کشد؛ کاوشی در ناخودآگاه

به گزارش هفتگرد کنسرت – نمایش آفریقا خورشید خودش را می‌کشد به نویسندگی و کارگردانی مجید ابراهیم زاده به مدت بیست شب در سالن شماره یک شهرزاد به روی صحنه رفت. با توجه به اینکه کارگردان نمایش تحصیلات موسیقی دارد و همواره نمایش‌هایش را به صورت کنسرت-نمایش اجرا می‌کند، می‌توان نتیجه گرفت که موسیقی نه یک عنصر جانبی، بلکه جزء لاینفک و حتی شاید موتور محرکه‌ی آثار اوست.

این اثر یک درام روانشناختی بود که با الهام از زندگی “کن سارو ویوا”، نویسنده‌ی اهل نیجریه،نوشته شده بود. این اثر، صرفاً یک زندگی‌نامه‌ی خطی نبود، بلکه نگاهی هنرمندانه و تفسیرگونه به زندگی این نویسنده داشت و از عناصر مختلفی برای عمق بخشیدن به روایت خود بهره برده بود.

نقش کلیدی موسیقی در نمایش آفریقا

 موسیقی نقش بسیار پررنگی در نمایش ایفا می‌کرد و صرفاً پس‌زمینه‌ای برای داستان نبود، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از روایت و فضاسازی به شمار می‌رفت. نکته‌ی قابل توجه، استفاده از موسیقی تلفیقی راک بود که برای اولین بار به این شکل با یک اثر نمایشی ترکیب می‌شد. این تلفیق، احتمالاً انرژی و هیجان خاصی به نمایش می‌بخشید و تجربه‌ای متفاوت را برای تماشاگران رقم می‌زد. استفاده از موسیقی راک، که غالباً با مفاهیمی مانند اعتراض، شورش و بیان احساسات قوی همراه است، می‌تواند به خوبی با مضامین روانشناختی نمایش، مانند درگیری‌های درونی شخصیت‌ها و تلاش برای خودشناسی، همخوانی داشته باشد.

اجرای قطعات مشهوری مانند “We Are the World” نیز نشان می‌دهد که نمایش قصد داشته پیام‌های جهانشمولی را نیز منتقل کند. این قطعه که در مورد همبستگی و اتحاد انسان‌هاست، می‌تواند در کنار داستان شخصی پیتر و کنکاش او در ناخودآگاهش، به مسائل بزرگتری مانند وضعیت بشر و ارتباط انسان‌ها با یکدیگر نیز اشاره داشته باشد.

 

داستان نمایش و تئاتر نظریات یونگ بر آن

کنسرت-نمایش آفریقا خورشید خودش را می‌کشد

نمایش با محوریت “پیتر نیکلای ایوانوف”، نویسنده و کارگردان روس، پیش می‌رود که خود با اختلالات روانی دست به گریبان است. او در ابتدا قصد داشته بخشی از زندگی “کن سارو ویوا”، نویسنده‌ی نیجریه‌ای را به تصویر بکشد، اما به دلایلی نامشخص (که خود می‌تواند بخشی از داستان باشد)، با موانعی روبرو می‌شود. این ناکامی، او را به سمت تصمیمی شخصی‌تر و شاید ناگزیر سوق می‌دهد: روایت بخشی از زندگی خود بر روی صحنه.

نمایش با صحنه‌ای آغاز می‌شود که در آن دکتر “کارل گوستاو یونگ” در حال روانکاوی پیتر است. این شروع، بلافاصله تماشاگر را با رویکرد روانشناختی و تمرکز بر ناخودآگاه شخصیت اصلی آشنا می‌کند. اشاره به یونگ و روانکاوی او، نشان می‌دهد که نمایش قصد دارد به لایه‌های عمیق‌تر روان پیتر نفوذ کند و انگیزه‌ها، ترس‌ها و سرکوب‌های او را آشکار سازد.

نکته‌ی مهمی که در خلاصه به آن اشاره شد، سانسور بخش مهمی از زندگی پیتر توسط خودش است. این سانسور، خود می‌تواند نشانه‌ای از وجود تضاد و درگیری درونی او باشد. اینجاست که نقش بازیگران و تعامل آنها با این سانسور اهمیت پیدا می‌کند. احتمالاً بازیگران در طول نمایش، به تدریج این لایه‌های پنهان را آشکار می‌کنند و با به چالش کشیدن سانسور پیتر، به نوعی به او در شناخت خود و غلبه بر مشکلاتش کمک می‌کنند.

می‌توان گفت که نمایش مورد نظر، اثری پیچیده و چندلایه است که با استفاده از عناصر زندگی‌نامه‌ای، روانشناسی و تئاتر، به بررسی مسائل عمیق انسانی مانند هویت، ناخودآگاه، سانسور و تلاش برای خودشناسی می‌پردازد.

یکی از نکات برجسته‌ی این نمایش، تلفیق آن با نظریات “کارل گوستاو یونگ“، روانشناس مشهور بود. به نظر می‌رسد که نمایش تلاش داشت با استفاده از مفاهیم روانکاوی یونگ، مانند ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها و آرکی‌تایپ‌ها، به لایه‌های پنهان شخصیت‌های نمایش  نفوذ کند. این رویکرد روانشناختی، به تماشاگر کمک می‌کرد تا درک عمیق‌تری از پیچیدگی‌های روحی و روانی شخصیت اصلی پیدا کند.

علاوه بر این، نمایش از آثار ادبی و نمایشی دیگر نیز وام گرفته بود. اشاره به نمایشنامه‌ی “باغ وحش شیشه‌ای” اثر تنسی ویلیامز، احتمالاً به منظور ایجاد فضایی مشابه از انزوا، خاطرات و آسیب‌پذیری در شخصیت سارو ویوا بوده است. “باغ وحش شیشه‌ای” نیز به نوعی به بررسی دنیای درونی و شکننده‌ی شخصیت‌ها می‌پردازد و این وام‌گیری می‌تواند به خوبی در راستای هدف نمایش برای کندوکاو در روان شخصیت اصلی باشد. همچنین، اشاره به داستان نیک مورفی( بدلکار مشهور هالیوود)  احتمالاً به مضامینی مانند سرنوشت، جبر و اختیار و تأثیر محیط بر زندگی فرد اشاره دارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا